آخرین فرصت پزشکیان برای نجات ایران؛ طلسم توافق شکسته خواهد شد؟

یک کارشناس اقتصادی و سیاسی گفت: برای ایران حیاتی است که مذاکره با آمریکا آغاز شود.

حضور محمد جواد ظریف در اجلاس داووس و مصاحبه او با فرید زکریا، دوباره او را سیبل حملات تندرو‌ها قرار داد. در حالی که چشم بازار به سیگنال‌های مثبت سیاسی درباره مذاکره میان ایران و آمریکا دوخته شده است، اما باز هم کفن‌پوشان با جمعیت حداقلی به خیابان آمدند و نمایندگان مجلس هم حمله به ظریف را در دستور کار قرار دادند.

آنچه بیش از همه تندرو‌ها را برافروخته است، مربوط به دو قسمت اظهارات او می‌شود؛ یکی آنجایی که درباره حقوق زنان گفت که زنان حاضر در کابینه دولت «انتخاب کرده‌اند» که حجاب داشته باشند، اما «در خیابان‌های تهران زنانی هم هستند که روسری ندارند.» و بخش دیگر آنجایی بود که از آمادگی ایران برای مذاکره درباره فرصت‌ها سخن گفت. در این میان، اما از روز مستقر شدن رسمی ترامپ در کاخ سفید، قیمت دلار، طلا و سکه در حال رکوردشکنی است و تا چراغ سبزی از سوی طرفین مذاکره داده می‌شود، تندرو‌ها مسیر بازار را برهم می‌زنند.

با این مقدمه اقتصاد ۲۴ با علیرضا سلطانی، تحلیلگر اقتصاد سیاسی به گفت‌و‌گو نشسته است.

* برخی از کارشناسان فاصله گرفتن ترامپ از مشاوران پیشین خود را نشان از تغییر سیاست‌های آمریکا درباره ایران می‌دانند. به نظر شما رویکرد ترامپ درباره ایران نسبت به دولت گذشته‌اش، تغییر کرده است؟

– دولت کنونی ترامپ را باید متفاوت از دولت اولش قلمداد کرد. هرچند که به لحاظ رفتاری همان ترامپ قبلی است ولی الزامات زمانی و تحولات ژئوپلوتیکی که در دنیا رخ داده، ترامپ و دولت او را هم دستخوش تغییرات احتمالا فکری و سیاسی کرده است که این درباره ایران هم صادق است. نکته دیگر این است که ترامپ در دولت اولش هم به دنبال مذاکره با ایران بود و زمانی که به این نتیجه رسید که در‌های مذاکره با ایران بسته است و ایران تمایلی به مذاکره درخصوص برجام و دیگر مباحث و چالش‌های باقیمانده ندارد، از برجام خارج شد و تحریم‌های اقتصادی شدیدی را علیه ایران فعال کرد.

این رویکرد و رویه در دولت فعلی ترامپ هم وجود دارد. به هر حال او شخصیتی دارد که با جنگ میانه خوبی ندارد. چه در دوره گذشته و چه در دوره فعلی بار‌ها اعلام کرده است که آمریکا را وارد جنگ نخواهد کرد و هر جنگی که ایالات متحده در آن درگیر است را تلاش می‌کند به پایان برساند یا دست‌کم خود را از آن خارج کند. به نظر می‌رسد آقای ترامپ در مورد ایران دیپلماسی و مذاکره را در اولویت قرار داده و این زمینه‌ای برای فتح باب مذاکره میان دو کشور است. عبور ترامپ از مدیران، وزرا و مشاوران سابق خود مانند پومپئو یا جان بولتن نشان از این دارد که او سیاست‌های جدیدی را برای مواجهه با چالش‌های سیاست خارجه آمریکا در نظر دارد.

* اگر تغییرات در مشاورین ترامپ را نشانه تمایل او برای مذاکره قلمداد کنیم، چرا مارک روبیو را که موافق فشار حداکثری علیه ایران است را به عنوان وزیر خارجه خود منصوب کرده است؟

– ترکیب افرادی که در دولت ترامپ حضور دارند مانند روبیو که به یک سیاستمدار ضد ایرانی شناخته می‌شود الزاما به این معنا نیست که مذاکره ایران و آمریکا در همان ابتدای راه با چالش فشار حداکثری آمریکا مواجه و کنار گذاشته می‌شود. روبیو پس از اینکه به عنوان کاندیدای وزارت خارجه آمریکا معرفی شد، تاکنون مواضع تندی که در گذشته نسبت به ایران داشته را تکرار نکرده است. او به نوعی سعی کرده با مواضع ترامپ که او هم در حال حاضر مواضع احتیاطی و محافظه کارانه نسبت به ایران دارد را دنبال کند.

واقعیتی که وجود دارد این است که قبل از روی کار آمدن ترامپ در دولت اولش، او صراحتا روی فشار حداکثری بر ایران و مخالفت با برجام تاکید می‌کرد، اما در دوره تبلیغات ریاست جمهوری اخیر و حتی پس از به قدرت رسیدنش، مواضع تند و رادیکالی نسبت به ایران در پیش نگرفته و در مواردی حتی بر مذاکره تاکید کرده است. از این رو باتوجه به نقش تعیین کننده‌ای که ترامپ در دولت دارد و به نظر می‌رسد که تصمیم‌گیرنده نهایی خودش است، چشم انداز مناسبات ایران و آمریکا در دولت ترامپ به سختی به سمت درگیری و تنش، یا به عبارت دقیق‌تر «فشار حداکثری» خواهد رفت.

* این آمادگی برای انجام مذاکره بصورت عملی در دو طرف دیده می‌شود؟

– به نظر می‌رسد در ابتدای راه، دستگاه دولتی ایالات متحده به دنبال آزمایش رویه‌های احتیاطی و مذاکره و گفت‌و‌گو با ایران است که احتمالا مقدماتش در دوره انتقال قدرت انجام شده و الان هم کانال‌های ارتباطی میان ایران و آمریکا که اغلب منطقه‌ای هستند، فعال است. گویی دو طرف آماده آغاز مذاکرات جدی در مسیر حل تنش‌های دو کشور هستند. حال اینکه این مذاکره چه روند و فرآیندی را دنبال می‌کند، چه زمانی به نتیجه می‌رسد و چه نتایجی به دنبال خواهد داشت با شک و تردید همراه است. هرچند که این واقعیت را نباید نادیده گرفت که اگر مذاکراتی میان ایران و آمریکا آغاز و به طول انجامد، اثربخشی خود را از دست خواهد داد.

در شرایط فعلی مذاکره‌ای می‌تواند موثر و مفید باشد و منافع دو طرف را تامین کند که در کوتاه مدت به یک نتیجه ملموسی برسد حال ممکن است این مذاکرات طولانی باشد و دو طرف بصورت مرحله‌‎ای توافق کنند، اما مهم این است که دست‌کم در کوتاه مدت آثار اولیه خود را نشان دهد تا دو طرف به این نتیجه برسند که مذاکرات می‌تواند موثر واقع شود و آنها را به ادامه مذاکرات برای رفع چالش‌های باقیمانده وادار کند. هرچند که باید درنظر گرفت که این مذاکرات بسیار پیچیده و سخت خواهد بود، چراکه جدا از عمق و گستردگی تنش‌های میان ایران و آمریکا، طرفین در میز مذکره تنها نیستند و اگر مذاکرات دو طرفه‌ای آغاز شود، در اتاق مذاکره قدرت‌های دیگری هستند که ممکن است حضور فیزیکی نداشته باشند، اما در عمل بر مذاکره طرفین به شدت تاثیرگذار هستند.

از قدرت‌های نو ظهور مثل روسیه و چین گرفته تا کشور‌های منطقه مانند عربستان، ترکیه و اسرائیل و همچنین لابی‌هایی که در آمریکا و اروپا فعال هستند که می‌توان به لابی عربی و اسرائیل اشاره کرد که بسیار قدرتمند بوده و همواره نقش موثری در بازی‌های ایران با غرب ایفا کرده است. همه اینها اثرگذار هستند و تلاش می‌کنند که روند مذاکرات ایران و آمریکا را به گونه‌ای رقم بزنند که منافع آنها تامین شود. اما اینکه ایران و آمریکا تا چه حدی بتوانند نقش متغیر‌های خارج از اراده دو طرف را مهار و کنترل کنند، این مسئله در فن و فرآیند مذاکره بسیار اهمیت دارد.

* یکی از مسائلی که در مذاکرات می‌توانند اثرگذار باشند، مسائل ژئوپلوتیکی دیگر نظام بین‌الملل مانند بحران اوکراین و جنگ میان اسرائیل با غزه ولبنان است. این جنگ‌ها چگونه می‌توانند در مذاکرات نقش ایفا کنند؟

– باید گفت که مذاکرات ایران و آمریکا با بحران‌های ژئوپولتیکی دیگر در ارتباط مستقیم است. نتیجه تحولات ژئوپولتیک بر یکدیگر اثر می‌گذارند؛ بنابراین نباید فراموش کنیم که آمریکای ترامپ با روس‌ها بر سر اوکراین چانه‌زنی و رایزنی گسترده‌ای خواهند داشت و دو طرف مجبور به رد و بدل کردند امتیازاتی هستند و کارت‌های زیادی برای این تبادل امتیاز و رسیدن به توافق برای حل بحران اوکراین دارند که یکی از این کارت‌ها ایران است. هم روس‌ها و هم آمریکا با کارت ایران در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و سعی می‌کنند با آن بازی کنند.

آمریکا با چینی‌ها هم در چنین تعاملی قرار دارد. جنگ تجاری آمریکا با چین طبیعتا روندی را تجربه خواهد کرد که دو طرف مایل به تبادل امتیاز باشند و یکی از کارت‌‎های بازی دو طرف بازهم ایران است؛ بنابراین نباید مذاکرات ایران و آمریکا را مذاکراتی دو جانبه و در خلاء دید. این مذاکرات باید در فضای کلی نظام بین الملل، تحولات ژئوپلوتیکی و مناسبات میان قدرت‌های بزرگ در نظر گرفته شود. حتی باید مسائل منطقه غرب آسیا و نقش‌آفرینی قدرت‌هایی مانند عربستان سعودی، اسرائیل، ترکیه و تحولات اخیر سوریه را هم از این منظر دید. وقتی از این زاویه نگاه کنیم متوجه می‌شویم که اگر طرفین به آغاز مذاکرات تن ندهند، راه بسیار پیچیده‌ای را در پیش دارند.

تجربه برجام می‌تواند برای رسیدن به یک توافق جامع به کمک طرفین بیاید، اما واقعیت این است که این توافق نباید طولانی باشد. برای ایران حیاتی است که اگر مذاکره‌ای آغاز شد، در کوتاه مدت اثرات ملموسی برای کشور داشته باشد. در غیر اینصورت باید منتظر ماند که چالش‌های ایران و آمریکا و مناسباتش از شرایط کنترل شده فعلی خارج شود. در چنین شرایطی نقش قدرت‌های بیرونی برای برهم‌زدن و بهره‌برداری امنیتی از این شرایط خیلی بیشتر می‌شود.

* آقای ظریف در داووس پالس مذاکره با آمریکا را داد و شاهد بودیم که مجدد حملات نمایندگان مجلس و اعتراض کفن پوشان آغاز شد. درحالی که حماس، عراق و لبنان با مذاکره در حال حل مسائل خود هستند، چرا در ایران مذاکره با آمریکا را تبدیل به تابو کرده‌اند؟

– این به سابقه ۴۵ ساله‌ای بازمی‌گردد که ایران نسبت به آمریکا به خاطر دارد. مذاکره با آمریکا در چارچوب سیاست‌های داخلی حاکمیت به یک مسئله کلان تبدیل شده و نکته‌ای که وجود دارد این است که موضوع آمریکا به یک مسئله حل نشده تبدیل شده است. شاید اگر در گذشته ایران و آمریکا تلاش می‌کردند که در فواصل مختلف چالش‌ها و مشکلات خود را حل کنند، آنقدر تنش میان دو کشور شدت نمی‌گرفت که مجبور به پرداخت هزینه‌های سنگین برای احیای مناسبات خود باشند.

مسئله آمریکا در ایران نمی‌تواند همیشه بدین صورت باقی بماند چراکه بخش عمده چالش‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ایران به فشار‌های آمریکا به خصوص در حوزه اقتصادی، بازمی‌گردد. به نظر می‌آید که حاکمیت به این نتیجه رسیده که در شرایط فعلی باید وزن اثرگذاری متغیر آمریکا بر ساختار سیاسی، اقتصادی و امنیتی ایران را کم کند. لازمه این کار هم مذاکره و رسیدن به یک توافق جامع است. واقعیت این است که مذاکره با ایران باید تابوشکنی شود و این اتفاق در دولت چهاردهم باید رقم بخورد. البته مخالفت‌ها و مقاومت‌ها در برابر این مسئله امری طبیعی است، بخصوص به دلیل سابقه طولانی که در رابطه با بحث آمریکاستیزی در ایران وجود دارد و این سابقه طولانی زمینه گسترده‌تر و عمیق‌تر شدن تنش میان طرفین را بیشتر کرده است. این تنش به خصوص بعد از شهادت سردار سلیمانی بیشتر شده است. مسئله آمریکاستیزی در ایران باید جای خود را به مذاکره بدهد تا فشار‌های سیاسی و اقتصادی ناشی از این رویکرد‌ها کاهش محسوسی داشته باشد و ایران در یک فرایند طبیعی به ثبات و آرامش سیاسی اقتصادی برسد.

نکته دیگر این است که به نظر می‌رسد در دولت چهاردهم در بحث سیاست خارجی یک تقسیم کاری صورت گرفته است. بدین معنا که دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی به رهبری آقای عراقچی، مناسبات عادی ایران چه در حوزه منطقه‌ای و چه در حوزه بین‌المللی را دنبال می‌کند؛ مناسباتی که هزینه و چالش‌های کمتری در پی دارد. اما مباحث پرتنش و پر چالشی وجود دارد که یکی از آنها مذاکره با آمریکا و احتمالا مذاکره با اروپا در قالب برجام و برنامه هسته‌ای است که احتمالا بر دوش آقای ظریف گذاشته شده است. این تقسیم کار برنامه‌ریزی شده است تا براساس آن نتایج ملموسی حاصل شود. شاید آقای عراقچی آن جسارت و شهامت لازم برای مواجهه با مسئله مذاکره با آمریکا را نداشته باشد و این باعث شده است که آقای پزشکیان مسئولیت این کار را برعهده آقای ظریف بگذارند. آقای ظریف هم باتوجه به حضوری که در دولت دارند تمام هزینه‌های این مسیر را پذیرفته تا آن را به یک موقعیت تثبیت شده‌ای برساند.

* از زمان مراسم تحلیف ترامپ تاکنون قیمت دلار، طلا و سکه رکورد زده است. بدون فروش نفت و مذاکره چه تصویری از وضعیت قیمت بازار‌های مالی و اقتصاد کلان می‌توان داشت؟

– پیش بینی می‌شد که با تحلیف ترامپ و حضورش در کاخ سفید و اعلام مواضع روشن ترامپ درقبال ایران، بازار‌ها در داخل به لحاظ روانی به یک آرامش و ثبات نسبی برسند. البته این پیش‌بینی هم وجود داشت که ترامپ پس از ورود به کاخ سفید مواضع تندی علیه ایران اتخاذ نخواهد کرد و اجازه می‌دهد که زمینه برای آغاز مذاکره میان ایران و آمریکا فراهم شود. به همین دلیل هم برخلاف تصور، مسئله ایران در اولویت‌های آقای ترامپ قرار نداشت. مواردی هم که به ایران اشاره کرده خیلی تند نبوده و حتی چراغ سبزی برای دیپلماسی و آغاز مذاکره بوده است. همچنین هیچ دستور اجرایی هم علیه ایران امضا نکرد.

طبیعی بود که تحت تاثیر این شرایط بازار‌ها نسبت به این رویکرد ترامپ یک واکنش مثبت نشان دهند و به آرامش و ثبات نسبی برسند و حتی شاهد کاهش قیمت در بازار‌ها باشیم. اما واقعیت این است که مسائل داخلی ایران تا حد زیادی نسبت به تحولات ژئوپلوتیک بیرونی واکسینه شده‌اند. حتی در کنار تحلیف ترامپ، آتش‌بس غزه و اسرائیل را داشتیم که می‌توانست تحول مثبتی تلقی شود و بازار‌ها واکنش مثبت نشان دهند، اما همانطور که عنوان کردم بازار‌های داخلی نسبت به تحولات بیرونی دچار بی‌تفاوتی شده‌اند. علتش هم این است که فشار‌هایی که در طول ۱۵ سال اخیر به ایران وارد شده، اقتصاد کشور را به مرحله‌ای رسانده که نشانه واضح آن ضعف است.

در عین حال نکته‌ای که وجود دارد این است که متغیر‌های داخلی برای اینکه اقتصاد و بازار‌های ایران بتوانند در یک روند رو به رشد و باثباتی قرار گیرند، وجود ندارد. به عبارت دیگر ظرفیت‌های داخلی چه در حوزه ارز و چه در بحث صادرات نفتی و غیرنفتی تا حد زیادی محدود شده است. این محدودیت ظرفیت‌های داخلی در کنار تحریم‌ها، یک نوع ناامیدی را در اقتصاد ایران ترویج کرده است. این ناامیدی که با برخی رویکرد‌های سیاسی جریانات تندرو و رادیکال همراه است، سیگنال منفی به بازار ارائه می‌کند. حتی شعار وفاق ملی علیرغم تاکیدی که رئیس دولت بر آن دارد، نتوانسته آن اطمینان بخشی و امیداوری لازم را برای بازار‌ها ایجاد کند. چراکه بازار‌ها بیش از هر سیاستمداری عاقل هستند، آینده را پیش‌بینی می‌کنند و می‌توانند تصمیمات آنی عاقلانه‌ای را بگیرند.

به نظر می‌رسد که بازار‌های داخلی علیرغم همه متغیر‌های ژئوپولتیکی مثبت، آتش‌بس اسرائیل و غزه، مواضع محتاطانه ترامپ و حتی اظهارات آقای ظریف در اجلاس سالانه داووس، نتوانسته به یک اعتمادسازی پایدار برسد و چشم‌انداز آینده را مثبت نشان دهد؛ بنابراین آن بی‌ثباتی که از مدت‌ها پیش شروع شده بود، همچنان در بازار‌ها وجود دارد. لازمه کار این است که در داخل یک نوع وفاق بر سر حل چالش‌های بنیادین مانند چالش سیاست خارجی و مذاکره با آمریکا ایجاد شود. برخلاف رویکرد‌هایی که برخی از جریانات تندرو و سوپر انقلابی دارند، اگر این روند ادامه پیدا کند شاهد تدوام بی‌ثباتی بازار‌های داخلی و تضعیف بیشتر ساختار اقتصادی خواهیم بود. واقعیت این است که جریانات مختلف سیاسی کشور باید این مسئله را درک کنند که دولت چهاردهم آخرین فرصت برای نجات ایران است. اختلال در این مسئله فقط سقوط دولت چهاردهم نیست بلکه همه جریان‌های سیاسی در سرنوشت دولت چهاردهم شریک خواهند بود.

دیگر مطالب
ثبت نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.