دو خاطره از عاشق شدن اشرف و عاقبت آنها که جواب منفی گرفتند
معتاد، قاچاقچی مواد مخدر، عضو مافیای آمریکا، بیمار جنسی و زنی که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند خوابش نمیبرد!
در این باره به ذکر خاطرهای میپردازم:
پالانچیان، رفیق جدید اشرف که از خانوادههای بسیار متمول ارامنه ایران بود از تمام رفیقهای او سر بود. قد رشید و صورت زیبا داشت و خوشتیپ و خوشهیکل بود.
زمانی که قائم مقام ساواک بودم از ما خواسته شد پالانچیان را دستگیر کنیم! با کسب اجازه از محمدرضا وی دستگیر و روانه زندان شد. علت را پیگیری کردم و مشخص شد پالانچیان به عشق اشرف جواب منفی داده و کار به جایی میرسد که اشرف به در خانهاش میرود و التماس میکند که فقط اجازه بده ۱۰ دقیقه وارد شوم و پهلویت بنشینم. پالانچیان با عصبانیت او را رد میکند که ولم کن، چه از جانم میخواهی؟ چرا اذیتم میکنی؟
اشرف که میبیند التماس فایدهای ندارد دستور دستگیری او را میدهد. وی پس از یک ماه به دستور اشرف آزاد شد. لابد فکر میکرد تنبیه شده و خواستهاش را اطاعت میکند.
پس از این جریان اشرف با نقشه قبلی قرار ملاقات یک مهمانی را بدون اطلاع پالانچیان ترتیب میدهد. و وقتی وی اشراف را در مهمانی میبیند عصبانی میشود. اشرف به پایش میافتد و با گریه التماس میکند که به من رحم کن دارم از عشق تو از بین میروم. ولی پالانچیان باز جواب رد میدهد. اشرف با عصبانیت و خشم از او جدا میشود و به مامورین ساواک دستور میدهد که هواپیمای دو موتوره شخصی پالانچیان را دستکاری کنند!
یکی دو ساعت بعد پالانچیان به همراه مجید بختیار هوس میکنند سوار بر هواپیما به هواخوری بروند که هواپیما بعد از چند کیلومتر پرواز، ناگهان سقوط میکند و هر دو کشته میشوند!
اشرف مدتی نیز به ویگن خواننده بند کرده بود و او هم از رابطه با اشرف اکراه داشت.
اینها همه یک صدم ماجراهای اشرف هم نیست و تنها عمدهترین مواردی است که اکنون در ذهن دارم. (نقل از حسین فردوست)
* منبع: کتاب ظهور و سقوط پهلوی/ جلد اول/ صفحه ۲۳۴
* تصویر مطلب، محمدرضا و اشرف پهلوی را نشان میدهد
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.