تیم ملی را پس بدهید!
.ای کاش آنهایی که تیم ملی را گرفتند و با حرفوحدیث سرمربی آوردند و حالا با حرفوحدیث بازیکن میبرند و میآورند، تیم ملی را پس بدهند تا بشود دوباره به آن دلخوش بود و برایش بالاوپایین پرید.
تیم ملی امشب از ساعت ۲۰:۳۰ به مصاف بوسنی در دیداری تدارکاتی میرود تا عیارش بیش از گذشته سنجیده شود. البته نیازی به عیارسنجی تیمی که تا همین چندوقت پیش رتبه اول آسیا را در اختیار داشت، نیست؛ بلکه میشود در این بازی عیار کادر جدید تیم ملی را بیش از گذشته سنجید. واقعیت این است که از زمان حضور دراگان اسکوچیچ در تیم ملی و معرفیاش بهعنوان سرمربی تردیدها بیش از گذشته است و هنوز هم عده زیادی با شک و تردید به آینده ایران در بازیهای انتخابی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر نگاه میکنند.
وضعیت تیم ملی در گروه انتخابی، جایی که با یک بازی کمتر پشت سر تیمهای بحرین و عراق در رتبه سوم ایستاده، چندان گل و بلبل نیست؛ ولی به آن بدی که شبیه به فاجعه هم باشد، نیست. ملیپوشان ایران درصورتیکه همه بازیهای باقیمانده را ببرند، بهعنوان صدرنشین به مرحله بعدی انتخابی صعود میکنند و از بحران مقطعی که در آن گیر افتادهاند، خلاص میشوند. بااینحال سؤال اصلی این است که این اتفاق میافتد یا نه؟ آیا ملیپوشان همه بازیهای پیشرو را میبرند؟ سؤال اصلیتر اینکه آیا دراگان اسکوچیچ توانایی رساندن ایران به جام جهانی را دارد؟
پاسخ به این سؤالات ازآنجاکه مربوط به آینده است، مبهم است؛ ولی موردی که میتوان تقریبا با قطعیت دربارهاش صحبت کرد، این است که «این تیم ملی» وارد فازی از بحران شده که دستکم در یک دهه اخیر کمسابقه بوده است. دراگان بعد از رویکارآمدنش بهعنوان سرمربی، به دلیل شیوع ویروس کرونا، نتوانسته دیدارهای تدارکاتی زیادی را برگزار کند؛ ولی در همین یکی، دوتایی که بهتازگی درگیرش شده، کلی حاشیه بههمراه داشته است. او برای اولین تجربهاش بهعنوان سرمربی تیم ملی برابر ازبکستان قرار گرفت و برنده از زمین خارج شد. اگرچه بازی تیم ملی در آن دیدار فقط ۲۰ دقیقه نخستش جذاب و تماشایی بود؛ ولی تعریف و تمجیدهای بازیکنان تیم ملی به شکلی افراطی از دراگان ادامه پیدا کرد تا حرفوحدیثها درباره سفارشیبودن آن تعریفها به اوج برسد. حالا پیش از بازی امروز، داستان شکل دیگری به خود گرفته و حضور در تیم ملی برای عدهای اولویت نبوده و عدهای دیگر هم با شایعه و حرفوحدیث قرار است پیراهن تیم ملی را به تن کنند.
باور این دو موضوع حاشیهای حول تیم ملی که پیش از دراگان اسکوچیچ به سطح درخورتوجهی از کلاس جهانی رسیده، کمی دشوار است. بعید است الان کسی فراموش کرده باشد اگر در زمان کارلوس کیروش، سرمربی سابق تیم ملی، کسی برای حضور در تمرینات ناز میکرد، چه عاقبتی انتظارش را میکشید. حتی مارک ویلموتسی که کلی داستان پشتسرش است و میگفتند فقط برای دروکردن پول پیشنهاد تیم ملی ایران را پذیرفته، بعید است اگر کسی را دعوت میکرد و بازیکن یادشده بهانهجویی میکرد، فرصت دیگری در اختیارش میگذاشت.
حالا اسکوچیچ هنوز دومین بازیاش را با تیم ملی برگزار نکرده، اسیر اتفاقاتی شده که دوباره «کوچکبودنش» برای تیم ملی را نشان میدهد. او سرمربی توانمندی در عرصه باشگاهی نشان داده، ولی مشخصا قدوقامتش به تیم ملی ایران نمیخورد؛ چه بسا اگر میخورد، بازیکنی به خودش اجازه نمیداد به این راحتیها به هر بهانه ریزودرشتی افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را از دست بدهد؛ حتی برای یک بازی دوستانه.
البته این تنها حاشیه تیم اسکوچیچ نیست و سفارشیبودن یکی، دو بازیکن برای حضور در تیم ملی هم دوباره از گوشه و کنار شنیده میشود؛ شایعاتی که شنیدن و مطرحشدنش هم قشنگ نیست، چه برسد به آنکه بخواهد واقعیت داشته باشد. بااینحال سؤالی که دراینبین مطرح میشود، این است که چه اتفاقی برای تیم ملی ایران رخ داده که این روزها باید با چنین حواشی وحشتناکی سروکله بزند؟ آیا غیر از این است که تصمیمات عجیبوغریب سرمربی، مهمترین عامل بهوجودآمدن چنین اتفاقات نازیبایی است؟ اسکوچیچ حق دارد فهرست تیم ملی را آنطور که دوست دارد، اعلام کند؛ ولی او هم مثل هر مربی دیگری باید ظرفیت پذیرش انتقاد را داشته باشد و بداند که عقل کل نیست. او از زمان ورودش به تیم ملی برای انتخاب بازیکن با چالش مواجه بوده و هنوز تکلیفش را نمیداند. نمیداند که میخواهد از بازیکنان باتجربه تیم ملی استفاده کند یا نه؟ شهامت اعلام تصمیم نهاییاش را هم ندارد؛ چه بسا اگر داشت، حرفوحدیثها روزافزون نمیشد.
مشخص هم نیست با چه متر و معیاری میخواهد به ترکیب اصلی برسد. او میگوید فهرست سیاهی ندارد و کسی بهطور حتمی خط نخورده، ولی قطعا میداند برای ورود به بازیهای رسمی سه سال زمان ندارد و در چشم بههمزدنی باید وارد چالش گرفتن سهمیه جام جهانی شود. حالا چطور در این فاصله زمانی اندک، اسکوچیچ با یکی، دو بازی، هم ترکیب اصلی تیمش را شناخته، هم به دنبال فرصتدادن به بازیکنان تازه است و هم در اقدامی انقلابی در پی جوانکردن ترکیب اصلی تیم ملی! از طرفی مگر انجام چند بازی در فواصل مشخص، در مرحله انتخابی جام جهانی، آنقدر پرفشار و فرسایشی است که بازیکنان بالای ۳۰ سال نتوانند برایش کار مثبتی در ترکیب انجام دهند؟ اگر قرار بود باتجربهها مثل لیگ برای اسکوچیچ در یک بازه زمانی اندک ۳۰ بازی انجام دهند، آنوقت حق با سرمربی بود؛ ولی برای چند بازی قطعا میتوان از اسکوچیچ خرده گرفت که زمان بدی را برای پوستاندازی در تیم ملی انتخاب کرده است. نه اینکه ورود نسل جدید به تیم ملی بد باشد؛ ولی پوستاندازی منطق مشخصی دارد که مهمترین لازمهاش داشتن زمان کافی است.
نکتهای دیگر، جذاببودن تیم ملی است. هواداران فوتبال تیم ملی را با ستارههای دوستداشتنیشان میخواهند؛ همانهایی که در اروپا میدرخشند یا در ایران در ترکیب تیمهای باشگاهیشان میتوانند مؤثر ظاهر شده و هواداران را به وجد بیاورند. خطخوردن آنها، دورماندن آنها و البته نازکردن آنها به غیر از ساختن تیمی ناشناخته، کار چندان مثبت دیگری نمیتواند در کوتاهمدت در پی داشته باشد.ای کاش آنهایی که تیم ملی را گرفتند و با حرفوحدیث سرمربی آوردند و حالا با حرفوحدیث بازیکن میبرند و میآورند، تیم ملی را پس بدهند تا بشود دوباره به آن دلخوش بود و برایش بالاوپایین پرید.