عبور افکار عمومی از «سرزنش قربانی»؛ مهمترین دستاورد ماجرای افشای آزار جنسی
مهم ترین دستاورد پرونده متهم به دام افتاده تجاوز به دختران این است که رویکرد «سرزنش قربانی» را تغییر داده است. سرزنش قربانی به این معنی که به جای همدلی و درک قربانی و تلاش برای تخفیف آلام او خود او متهم میشود. بر این اساس باید گفته میشد: چرا به خانۀ پسری که نمیشناختی رفتی، چرا فلان لباس را پوشیدی، چرا رفتاری از تو سر زد که به خود اجازه دهد و مانند اینها. اما هر یک از این انتقادات که وارد باشد نرفته بودند که به آنها تجاوز شود.
به گزارش کیوسک تایمز، مهرداد خدیر- با اعتراف متهم به تجاوز و آزار جنسی دختران و ادعای این که به دنبال هیجان بوده و قربانیان با پای خود به خانۀ او میآمدهاند، موجی که در فضای مجازی برای شکستن سکوت قربانیان به راه افتاده بود، زودتر از آنچه تصور میشد به بار نشسته است.
هشتگی که دختران و زنان قربانی را تشویق میکرد پرده از این ماجرا بردارند. پلیس هم به شاکیها اطمینان داد بدون ترس از اتهام شرب خمر یا رابطه نامشروع و افشای هویت به نیروی انتظامی مراجعه کنند.
در پی آن پروندهای در شعبه سوم دادسرای امنیت اخلاقی تشکیل و به دستور بازپرس متهم دستگیر شد؛ جوانی ۳۳ ساله، لیسانسۀ باستانشناسی و با سابقۀ کار در یک مغازه کتابفروشی و علاقهمند به بومگردی و برگزارکنندۀ تورهای گردشگری.
اهمیت ماجرا و تفاوت آن با موارد مشابه این است که قربانیان، مُهر سکوت شکستند و پلیس نیز برخورد همدلانۀ بیشتری داشته است.
در این گونه موارد آنچه سبب گستاخی فرد میشود این است که گمان میکند قربانی جرأت شکایت ندارد چون خود او هم درگیر بوده و آبرویش به خطر میافتد و خود او هم به رابطۀ نامشروع متهم میشود در حالی که شاهدی هم در کار نیست و نمیتواند ثابت کند و چه بسا فردی که متهم کرده از او به عنوان مفتری شکایت کند.
فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اما جهان را تغییر داده و پلیس هم با تجربه و تبحری که به دست آورده تشخیص میدهد وقتی ادعایی را افراد مختلف تکرار میکنند و مثلا میگویند متهم به آنها نوشیدنی مسمومی خورانده و بعد، از آنان سوء استفاده کرده میتوان پرونده تشکیل داد.
او میگوید: افراد با پای خود به خانهشان آمدهاند. این یک مورد را قریب به یقین راست میگوید اما نمی گوید بر پایۀ کدام وعده یا به قصد چه کاری؟ چه بسا بهتر بود نمیرفتند. اما شاید به قصد گپ و گفتی بوده و قدر مسلم این که مسؤول اتفاقی که پس از بیهوشی یا از حال رفتن متوجه آنها شده نیستند.
در این ماجرا چند نکته یا نقطه متمایز است:
نخست این که قربانیان، مُهر سکوت شکستند و مهمترین عامل سوء استفاده یا آسودهخاطریِ متجاوز را از او گرفتند.
این، اتفاق کوچکی نیست چون معمولا در این موارد و بر اساس قاعدۀ «هزینه – فایده» افراد غالبا احساس میکنند نمی صرفد و آنچه به دست میآورند ارزش آنچه را که از دست میدهند، ندارد.
تا پیش از این دختری که به این دام میافتاد میپنداشت اگر پیگیری کند بیم آن است که خود او هم متهم به رابطۀ نامشروع یا افترا شود و نتواند ثابت کند و تازه اگر ثابت کند معنی دیگر این است که لکهدار شدن خود را نیز بپذیرد و اعتبار او نزد خانواده خدشه ببیند و چه بسا از جانب آنان مجازات شود.
اکنون اما این باور تغییر کرده و دست کم بخشی از جامعه بر این ترس، غلبه کرده است. پس دستاورد بزرگ این موج در وهلۀ اول همین غلبه بر ترس است. ترس، برادر مرگ است و زندگی با ترس، کم از مرگ ندارد.
دوم این که دختران و زنانی که پارهای هنجارهای حکومتی را رعایت نمیکنند به پلیس و نیروی انتظامی به چشم نیرویی که به دنبال برخورد با آنهاست نگاه میکنند. در این فقره اما پلیس، همان است که باید باشد: ملجأ و پناهگاه.
هر انسان آسیب دیدهای باید احساس کند میتواند از پلیس یاری بخواهد. در این پرونده هم به قربانیان اطمینان داده شده هم میتوانند شکایت کنند و هم شهادت دهند و هم تنها روایت کنند و بروند و تحقیق و نتیجهگیری را به نهادهای انتظامی و قضایی بسپارند و خود، بیم احضار و اتهام رابطۀ نامشروع و شرب خمر و افترا و الزام به اثبات نداشته باشند. اگر جز این بود قربانیان با طیب خاطر مراحعه نمیکردند و هر چه تعداد بیشتر شود امکان انکار کمتر میشود و همین اتفاق هم افتاده است.
نکته سوم این است که تا قبل از بروز و ظهور شبکههای اجتماعی این امکان عملا وجود نداشت. چون اگر قربانی مراجعه میکرد از او میخواستند مدارک خود را بیاورد و چگونه بیاورد؟
اکنون اما هشتگی به راه میافتد و دیگران نیز تجربۀ خود را «هم رسانی» میکنند و موجی برمیخیزد. به برخی نمایندگان «مجلس انقلابی» که فکر و ذکرشان محدود کردن فضای مجازی است – هر چند که تلاششان به شکار باد می ماند و بیهوده است- میتوان یادآور شد این موج را صدا وسیما یا رسانههای رسمی به راه انداخته یا شبکههای اجتماعی؟ تولید امنیت کرده یا نقض امنیت؟ اگر کاستیها و آسیب هایی دارد این امکان را نیز فراهم ساخته و شهروندان را در دفاع از خود و افشای تعرض به خود، قوی کرده است.
مهم ترین دستاورد این ماجرا اما این است که رویکرد «سرزنش قربانی» را تغییر داده است.
سرزنش قربانی به این معنی است که به جای همدلی و درک قربانی و تلاش برای تخفیف آلام او خود او متهم میشود. بر این اساس مثلا باید گفته میشد: چرا به خانۀ پسری که نمیشناختی رفتی، چرا فلان لباس را پوشیدی، چرا رفتاری از تو سر زد که به خود اجازه دهد و مانند اینها.
اما هر یک از این انتقادات هم که وارد باشد نرفته بودند که به آنها تجاوز شود!
اول بار دکتر ویلیام رایان و در سال 1971 اصطلاح «سرزنش قربانی» را به جهان روانشناسی معرفی کرد و او که خود در دانشگاه بوستون درس میداد کتابی با همین عنوان نوشت: سرزنش قربانی.
برای هر یک از ما پیش آمده وقتی دوستی یا آشنایی از سرقت خانه یا تصادف خودرو خود خبر می دهد یا مثلا میگوید همسرم یا دوستم به من نارو زده به جای همدلی نمک روی زخم او می پاشیم و می گوییم: «چرا قفل محکمتری نزدی یا چرا با سرعت کمتر نراندی یا چرا به همسر و دوستت اعتماد کردی؟ نگفته بودم؟» و سخنانی که هیچ کمکی به مال باخته و آسیبدیده نمیکند.
سرزنش قربانی توجیهی برای کمک نکردن به آسیبدیده هم هست تا با خود بگویی تقصیر خودش است…
غلبه ترس، افشای جُرم، همکاری همدلانۀ پلیس و عبور جامعه از سرزنش قربانی دستاوردهای ارزشمندی است که در پروندۀ «ک.الف» به چشم میآید. البته نام اصلی و تصویر او هم منتشر شده و این تابو هم شکسته شده است.