توصیفات سردار سلیمانی از فرمانده حمله به ناو اسرائیلی که مثل شبح ناپدید میشد
سردار شهید قاسم سلیمانی در روایتی ، به بیان عملیاتهای عمادمغنیه علیه صهیونیستها پرداخته است.
به گزارش کیوسک تایمز و به نقل از تسنیم، اگر قرار باشد برای مبارزه با اسرائیل در لبنان مبارزی را به عنوان الگو معرفی کنیم قطعا نام «حاج عماد مغنیه» سرلیست مبارزان است، فرد دوم حزبالله لبنان و نفر اول عملیات نظامی حزبالله لبنان که اتفاقا در حوزههای اسراتژیک و سیاسی نیز متخصص بود. حاج قاسم ارتباط بسیار عمیقی با حاج عماد داشت به گونهای که سید حسن نصرالله میگوید تا مدتها بعد از شهادت حاج عماد حاج قاسم ناراحت بود و ناراحتیاش را بروز میداد. آنچه میخوانیم توصیفاتی است که حاج قاسم درباره شهید عماد مغنیه دارد.
شهادتش بهت بزرگ در عالم اسلام بود
«عماد مغنیه» شخصیتی بود که ممکن بود وقتی با شما نشست و برخاست داشته باشد، بخورد، بیاشامد و زندگی عادی داشته باشد؛ ولی هیچ یک از مادیات محور تعلق او نبود. کسی که شهادتش بهت بزرگی در عالم اسلامی به وجود آورد. من بعد از ارتحال امام، در بین شخصیتهای غیرروحانی، ندیدم شخصیتی مثل عماد که اندوهی با شهادتش در عالم اسلامی به وجود آورد.
مثل شمشیر فرود میآمد و مثل یک شبح ناپدید میشد
عماد شخصیتی بود که همه ی سرویسهای جاسوسی غرب و بعضاً عرب و رژیم صهیونیستی مشترکاً او را تعقیب میکردند و بیست وپنج سال، پیوسته همه اقدامات آن ها را نقش بر آب کرد. از او شناخت دقیقی داشتند. لذا از او با عبارت های بلندی یاد کردند. باوجود اشرافی که داشت، تا نقطه مرکزی دشمن میآمد تا جایی که تمام تجهیزات آن ها را نابود کند. وقتی میگفت من رضوان نیستم که عماد مغنیه هستم. در همه جاهایی که خیلیها با گردان، نیروهای بسیار و حمایتهای سنگین میرفتند، او تنها رفت و آمد میکرد، گفت وگو میکرد و خارج می شد. لقبی که به او دادند، دقیق است که مثل شمشیر فرود میآمد و مثل یک شبح ناپدید میشد.
نخستین کسی که توانست پهپادهای دشمن را کشف و با آن نقشه دشمن را در جنوب لبنان خنثی کند، عماد بود. عملیات انصاریه بزرگ ترین شکست دشمن، برگرفته از همین خصوصیت عماد مغنیه بود.
اسرائیل در همه جنگ های گذشته خود، راه های بیروت به جنوب لبنان را قطع می کرد تا دشمن بتواند سریع تر بر منطقه سیطره یابد. در جنگ سی وسه روزه مفاجئه (غافلگیری) جدید عماد رخ داد و دشمن را غافلگیر کرد. نیروی دریایی رژیم صهیونیستی در حال تسلط بر منطقه بود که سیدحسن نصرالله بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفت الان می بینید. در لحظه ی بیان این دو کلمه، موشک های حزب الله شلیک شد و نیروی دریایی اسرائیل را به طور کامل از صحنه جنگ خارج کرد.
علم و عقل و شجاعتش را در کنترل ایمان قرار داده بود
او در جنگ چریکی متخصص بود، اما آن چه دشمن را در مقابلش شکست میداد، تعلق خاطری به چیزی بالاتر بود که اگر خبر شهادت به او بدهند، لبخند میزد. رمز استقامت در میدان بر همین فلسفه ی تعلق برمیگردد و موضوعی که عماد مغنیه را از بقیه برجستهتر میکرد و مانند خورشیدی میدرخشید، تفاوت او در آرزوها و تعلق خاطرهایش بود. چرا که او آرزویی ماورای خاک داشت و هیچ موضوع زمینی او را مشغول به خود نمیکرد. آرزو و تعلق او، ماورای مادیات بود. هیچ لحظه و صحنه دنیوی عماد مغنیه را متعلق به خود نکرد. او علم و عقل و شجاعتش را در کنترل ایمان قرار داده بود.
از حالات روحی او این بود که شدیدالبکا بود و بسیار گریه می کرد. بارها شاهد گریههای شدید او بودم. من در جلسه ای با او بودم، تلویزیون فیلم امام رضا (صلوات الله علیه) را نشان می داد. عماد آخر فیلم، زمانی که هارون به امام سم می نوشاند، به تلویزیون دقت کرد و از این واقعه، به شدت گریست. به گونه ای که جلسه منقلب شد. من در همه حالات روحی عماد دیدم که شکرش همراه بکا بود و اگر چیزی از یک عملیات موفق می شنید، با بکا از خدا تشکر می کرد.
از حالات روحی دیگر او تواضع بود. حاج رضوان قبل از تأسیس حزبالله یک گروهی با همین نام تأسیس کرد و وقتی که لبنانیها شخصیتهایشان ترور میشد، عماد مغنیه نوزده ساله به فکر حفاظت از شخصیتهای لبنان افتاد. روزی که کورانی و علامه فضلالله ترور شدند، کسی که چشم فتنه را کور و بعثیها را اخراج کرد، مغنیه بود؛ اما در همه ی سالهایی که با هم طی کردیم، یک بار ندیدم در صحبتهایش از خودش تعریف کند؛ در حالی که او خالق بسیاری از پیروزیها بود. او باوجود این که عملیات های موفقی انجام داده بود، هیچ گاه نگفت این کار را من کرده ام. یک مرتبه که در جنوب لبنان جلسهای برگزار کرده بودیم، هرچند همه نام او را میدانستند، اما او را نمیشناختند. یک بار یکی از اعضا اعتراض کرد و گفت: «تو که هستی که هر روز به این جلسه میآیی و میروی؟ باید ظرفها را هم بشویی!» او قبول کرد و کار را انجام داد. بعداً فهمیدند که او حاج رضوان است.
در میدان همه را غافلگیر میکرد
حاج رضوان مرد غافلگیری بود و همواره برای دشمن شگفتیهای جدید میآفرید. کسی که هواپیمای بدون سرنشین دشمن را میگرفت و اطلاعات آن را به صورت آنلاین میفهمید، عماد مغنیه بود. در گذشته نیز عملیات انصاریه برگرفته از فکر حاج رضوان به وقوع پیوست.
کسی که گروههای فلسطینی را با مرکز مقاومت اتصال داد و یاسر عرفات را برای اولین بار به ایران آورد، عماد مغنیه بود. او حماس را قدرت داد و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را فعال کرد و این تفکر توانست غزه را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل کند. امروز غزه و لبنان، نقاط تولید اضطراب دائم برای اسرائیل است و هر موشکی که از فلسطین شلیک میشود، میتوان اثر انگشت عماد مغنیه را در آن دید.
تمام نقشههای دشمن را ناکام گذاشت
او در عراق هم فعال بود و امروز حتی دشمن از او با مدح یاد میکند و من این حالت را تنها در امام دیده بودم. عماد مغنیه بیست وپنج سال، تمام نقشههای دشمن را ناکام گذاشت. خیلیها برای دستگیری او فعالیت کردند. یک بار مرا به اتاق عملیاتش برد و پنجرهای را نشانم داد و گفت: «یک تیم همواره من را رصد میکند.» او دشمن را با خود میکشاند، اما در نهایت شکستشان میداد.
عماد مغنیه مثل شمشیر فرود میآمد و مثل شبح ناپدید میشد. او علی رغم این خصوصیات تبعیت عجیبی از آیتالله نصرالله داشت. من میگویم آیت الله، چون او اغلب نشانههای خدا را به همراه دارد. مگر آیتاللهی فقط در فقه است؟ او آیت ایستاده خدا است و عماد مثل نصرالله روحی فداه بود و گاهی که نظری مخالف نظر سید داشت، به حرف او عمل میکرد و این را برای خود به صورت یک الزام در آورده بود. محال بود رهبری حرفی بزند و عماد به آن عمل نکند. گاهی که سیدحسن از نگرانی نمیخوابید، عماد مغنیه تا او را آرام نمیکرد، از خانه نمیرفت. زیرا معتقد بود نصرالله لبنان را سرفراز کرده است.
دشمن میداند، اما باید با جدّیت بداند که قصاص خون عماد مغنیه، شلیک موشک و کشتن یک نفر نیست. قصاص این خونها، نابودی رژیم صهیونیستی است و دشمن میداند که این، یک امر حتمی است. این وعده الهی است که حتماً تحقق پیدا خواهد کرد.